امروزه گفتگو در اشعار به یک وی‍ژگی بارز اشعار تبدیل شده است که به نام صنعت گفتگو در  معروف شده است.

یکی از این شاعر ها سرکار خانم سیمین بهبهانی است . او به زیبایی دراشعارش از این صنعت بهره جسته است.......

توضیحات بیشتر و اشعار ایشون رو در ادامه مطلب مشاهده بفرمایید.   

امروزه گفتگو در اشعار به یک وی‍ژگیبارز اشعار تبدیل شده است که به نام صنعت گفتگو در اشعار معروف شده است.

یکی از این شاعر ها سرکار خانم سیمین بهبهانی است . او به زیبایی دراشعارش از این صنعت بهره جسته است.

بهبهانی پنجره‌ی غزل را بر گفت و گوهای روزانه گشود و با تکرار و گسترش وزن ها غزل را از «مرز قالب ها و وزن های» مرسوم فراتر برد: «من درین شیوه سخنانی را به رشته‌ی غزل کشیده ام که هیچگاه پیش ازاین امکان پدیدار شدن درین قالب سنتی را نداشته اند.»۲ بهبهانی درکار غزلسرائی قالب های دلپسندی برگزیده است. امّا، بی گمان این شیوه ی ویژه‌ی سرایش اوست که شعرش را به روز کرده و همراه با زمان به پیش رانده. هدف این نوشتار وارسی این شیوه ی سرایش است.

از نمونه‌ی پیوند میان گذشته و اکنون در کارهای بهبهانی «نغمه ی روسپی» است که در دفترهای شعر او در سال های ۱۳۲۵-۱۳۳۵ آمده. در این شعر نمادهای سنّتی ای چون رخ و زلف و بوی مشک حاضرند، امّا وصف سنّتی از معشوقه در میان نیست. زنی که شعر بهبهانی باز می نماید، روسپی است و شعر، بیش از بدن او، به آنچه که در قلب این زن بینوا می گذرد می پردازد. روسپی اگر جام شرابی می طلبد برای پوشاندن غم های درونی است و نه به قصد شادخواری. چه، برای زنده ماندن باید خود را همراه و هم سخن سرزنده و شادابی جلوه دهد تا بتواند در چشم مرد خریدارش خواستنی بنماید.

بهبهانی در سن بیست سالگی در گفتگوئی شعر خویش را «سخن دل» می نامد۳ و برآنست که هیچگاه به وقت سرودن «با کسی جز آنکه در قلب» اوست هم سخن نشود. «نغمه‌ی روسپی» با همه دل انگیزی اش دشواری های کار یک زن شاعر سنّت شکن در روزگار کنونی را وامی نماید؛ شاعری که با آگاهی از شرایط ناهموار اجتماعی زنان و بویژه زنان هنرمند، لبان شیرین اش را، به اندوه و ناگزیر، زنهار می دهد تا بی پروا هرآنچه را در دل می گذرد در سخن آشکار نکنند. گوئی این بیت که از زبان آن روسپی بینواست پندی نیز برای زن شاعر نهفته دارد:

لب من- ای لب نیرنگ فروش
بر غمم پرده ای از راز بکش
تا مرا چند درم بیش دهند،
خمده کن، بوسه بزن، ناز بکشش۴

زن روسپی در شعر بهبهانی آگاه و پر اراده است امّا این اراده و آگاهی او را به ویرانگری خویش می کشاند. او به یاری این اراده همه‌ی نشانه های غم های درون را در پس پرده‌ی راز پنهان می کند تا حریف خریدار را شاد سازد:

وای، ای غم، ز دلم دست بکش

 کاین زمان شادی ی او می باید!